عنوان داستان جدید!

قبلا!

دلم میخواست سریع از دفتر بزنم بیرون... اما گویا عادت کردم بهش و اون اینرسی الان نمیذاره از جام تکون بخورم:)

حسِ فراغت:)))

دوستش دارم این حسو

از رنجوندن دیگران بدم میاد

ولی یه مدته وظیفم شده!

نمیدونم کی میخوای بفهمی دختر... تو مامور عاقبت به خیر کردن دیگران نیستی. 

خیلی وقته نماز نمیخونم...

دوساله شب قدر ندارم

سه ساله روزه نمیگیرم...

خیلی وقته مُردم:))) ولی امید به چی دارم که نمیرم... نمیدونم

یه خبر گذاشتم...

هدفم فقط نشون دادن درجه ای از وحشی گری و تنزل بود... امام جمعه کارزون به قتل رسید!

یه عده گراز جمع شدن به کل کشیدن:) یه عده لاشخور لاشخورای ترسو

ما ایرانیا مریضیم... فقط خودمون خبر نداریم

برای آدمی به حافظه ی من از یاد نمیره:) من دیگه باج نمیدم

خوشحالم دونسته های محدودی از زندگیِ من داری...

اینجا مدفنِ الهه است:) باج کافیه

از اینجا به بعد ب ه ج ن که تو ام هستی و اولین درگیری بعد از ورود به دانشگاه:)))

یکی نیست بیاید بگوید... خانم/آقای محترم

اگر ما نباشیم که جهنم خالی می شود از هیزم!

فکر می کردم خوشبخت ترین آدم توی دنیام...

اولین و آخرین باری که با موزیک حس خوشبختی داشتم... بستی ها توی دستم داشتن آب میشدن... واسم مهم نبود بابا می بینه یا نه... مهم نبود بقیه حس میکنن یا نه... کار من درست بود.

تو ماهی و من ماهیِ این دیوونه خونه:)

و جزو اولین کسایی بودم که این موزیکو حس میکردن...

بعدش دیگه سیاهیه

بعدش بی حسیه

بعدش :) دیگه فقط کشیده میشی

دفتری میخوام که توش قلم بغض نکنه! دستای خودم و دیگران گلوشو نچسبیده باشن... بدجنس باشه... بشه توش نوشت، هی نوشت و پاره کرد ولی برگه هاش ثابت باشن.

واقعیت اینه

من ادم خودخواهی هستم

من ادم به شدت کم رویی هستم

من منزوی ام

درونگرا

بی خود

خسته:)

ولی منتظر بودم ی خری نجاتم بده:)

هیچکی حتی سعی هم نکرد

منم میگم ***** و همینطور کشیده تر میشم!

و از این منِ آب شده فقط رد می مونه روی اسفالت!

بازم ب درک

بازم ب جهنم

بازم ب ***

ینی شیرین تر از این وجود نداره

انتقام لحظه ای...

حتی اگه اون رو به جای بقیه از خودت بگیری

بفهمی چیه

فرق بین تو و من:)))

####

من اونم که مونده، چی میدونم از قصه ی بیخیالی!